آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

روز دختر

سلام، سلام آهاي من اومدم و چقد خوشحالم، ميدونين چرا بچه ها( به خصوص شما دختر خانما) اخه 16 شهريور روز دخترا بود البته من دسترسي نداشتم به نت تا بيام و با تاخير اومدم اما اشكال نداره، ماهي را هر وقت از آب بگيري تازه هست. البته من چند روزي بابايي را تنها گذاشتم و رفتم همدان، تازشم، خيلي دلم تنگ شده براش و مهمتر از اين نميدونم برام چي خريده؟؟؟؟؟؟؟ بابايي اگه پيام منو ديدي بيا بگو چي خريدي برام؟؟؟ راستي يه چيز ديگه هم هست. 20 شهريور هم روز تولد ماماني خودمه، هوار تا دوستش دارم اما بابايي نبود بهم پول بده برم واسش چيزي بخرم برا همين اينجا بهش ميگم تولد مبارك ماماني مهربون. من اين روز به تمام دختران به خصوص دوستاي خوبم ( آرتينا، هس...
21 شهريور 1392

تقديم به تمام دختران، سنگ صبور مادران

زن ناله می کند. مرد پشت در اتاق انتظار می کشد. ناگهان صدای گریه. بی تابی مرد بیشتر می شود. منتظر است. نهایتا در اتاق روی پاشنه میچرخد و قابله با صدای ضعیفی: متاسفم فرزند شما دختر است!! اَه لعنت به این شانس... حال چگونه تا آخره عمر این ننگ رو با خود یدک بکشم؟! این داستان مال سال های دور است... خیلی خیلی دوووور ... . *** این روزها که مادران از ماه چهارم بارداری مژده آمدن دختری ناز را می گیرند شروع می کنند به خریدن لباس های صورتی رنگ و گل سرهای رنگارنگ و جور وا جور... دل تو دل پدرها نیست ، که قرار است دختری ناز و عروسک در بغل هر روز صبح آنها را در آغوش کشیده و صبح به خیر بگوید. سال اول با شیرین زبانی هایش سرگرمشان خواهد کرد با قهر کردن ...
21 شهريور 1392

پنجمین مروارید...2تا مهمون عزیز و مهمتر تولد بابامحمد جونیم...

سلام عشق کوچولوی من دیروز ساعت 11صبح مامان مهناز و بابا محمد قدم رو چشمامون گذاشتند و اومدن خونمون شما تو آشپزخونه نشسته بودی به همراه باباجی داشتی صبحونه میخوردی وقتی مامان مهناز رو دیدی از خوشحالی نمیتونستی چی کار کنی و فقط بلند بلند میخندیدی...قربونشون برم خیلی خوش اومدین مامان و بابای مهربونم یه هدیه خیلی قشنگ هم واسمون خریده بودند دستشون درد نکنه ...خلاصه اینکه به من و شما خیلی داره خوش میگذره ...بابامحمد جونمون هم دیشب تولدشون بود و  واسشون کیک درست کردیم خیلی هم خوش گذروندیم....صبح زود هم شما بیدار شدی و با بابامحمد رفتی گردش نا گفته نمونه که دیشب هم بغل هیچکس خوابت نبرد گریه میکردی رفتی بغل بابامحمد . خوابت برد قربونت برم عشقم ک...
9 شهريور 1392

چهارمین مروارید و 10 ماهگی ماه کوچولوی من

سلام عشق مامی ...حالت خوب نیست حدودا 2 هفته  ای میشه که سرمای شدیدی از خاله ندا گرفتی و سرفه های بدی میکنی شبا اصلا نمیخوابی تو روز هم نمیخوابی  دندونم که داری در میاری همش خورده به هم و حسابی بد اخلاقی فقط نق میزنی من اینجا تک و تنها ...بمیرم که درد داری ...به سلامتی وارد ماه دهم شدی قربونت برم راستی قضیه چهارمین دندونت هم  خیلی جالبه :سومین دندون شما دندون بالا سمت راست بود که اومد بیرون ،دندون کناری نیش سفید شده بود و ورم کرده بود و من همش اونو نگاه میکردم و منتظر بودم تا دیروز که داشتی شیر میخوردی یه دفعه دیدم ای خدا یه دونه کوچولو پایین زده بیرون کلی با باباجی دادو هوار راه انداختیم بوست کردیم با این حساب دندونای پایینت...
2 شهريور 1392
1